اخلاص تفضلی و اکتسابی چیستی اخلاص
بیگمان اخلاص به معنای پیراستن خویش و اعمال از هرگونه غیرخدا، سرّ الهی است که در قلبهای پاک مؤمنان قرار میگیرد و خالصشدگان به تفضل الهی در جایگاه معصومان و پیامبران قرار میگیرند که قلب آنان آینه تمامنمای انوار تجلیات الهی میشود و اسرار هستی را به نمایش میگذارد. البته هرکسی در این راستا تلاش کند، به پاداش تفضلی الهی دست مییابد و قلب او نیز چنین محرم اسرار الهی میشود و انوار حقایق هستی بر دلش میتابد تا جایی که افزون بر معرفت و شناخت، توانایی تصرفات در کائنات را به اذنالله مییابد.
هرچه درباره اخلاص و آثار و اهمیت و ارزش آن گفته شود، کم گفته شده است؛ اما آنچه مهم است، طریقت شریعت است که انسان را به چنین حقیقتی میرساند و متحقق به این صفات و ملکات و مقومات الهی میسازد.
اخلاص تفضلی و اکتسابی
میتوان در انسانها از دو نوع اخلاص سخن گفت. یکی تفضل ابتدائی الهی است که برای پیامبران و معصومان(ع) است(مریم، آیه 51)؛ زیرا خدا گروهی از انسانها را برای مقاصد خاصی انتخاب و پرورانده تا در جایگاه رسالت و نبوت و امامت و ولایت قرار گیرند؛ بنابراین خدا از همان آغاز آنان را خالص ساخته و پرورانده است. از این افراد به عنوان مخلَصین (به فتح لام) یاد میشود که به همان معنای خالصشدگان است. اینان همان کسانی هستند که از عصمت ذاتی و تفضلی برخوردارند و ابلیس و شیاطین جنی و انسی به آنان دسترسی ندارند و ابلیس خود از آن ناتوانی سخن گفته و آنان را استثنا کرده است؛ البته استثنا کردن ابلیس از روی دلسوزی نسبت به این افراد نیست، بلکه به سبب عدم دسترسی به آنان است.(حجر، آیات 39 و 40؛ ص، آیات 82 و 83) بر این اساس شیاطین و وسوسهگران هرگونه بخواهند، هیچ تاثیری در این افراد نخواهند گذاشت؛ زیرا اینان بندگان خالصشده الهی هستند.(یوسف، آیه 24) همچنین این افراد چون از هرگونه عیب و نقص در عمل مبرا هستند و خالصشده برای خدایند، از هرگونه کیفری در امان میباشند(صافات، آیات 39 و 40) و به عنوان بندگان کریم الهی در نعمت به سر میبرند.(همان، آیات 41 تا 43) و کیفری برای آنان نیست(همان، آیات 73 و 74) و برای پاسخگویی اعمال حاضر نمیشوند(همان، آیات 127 و 128)؛ زیرا از نظر قرآن اینان کسانیاند که مستقیم در بهشت وارد میشوند و حتی نفخ صور اول و دوم برای آنان نیست و جزو کسانیاند که به مشیت الهی از قرارگیری در صحنههای قیامت معاف شده(زمر، آیه 68) و جزو حاضرشدگان نخواهند بود.(صافات، آیات 158 و 159)
اینان به سبب آنکه مظهر اتم و اکمل انوار تجلیات صفات الهی هستند، وجهالله باقی هستند که فنا برای آنان همانند فنای دیگر آفریدهها نیست. پس چنان در اثر تزکیه و تطهیر الهی به تمامیت کمال رسیدهاند که فنای فیالله به معنای واقعی شدهاند؛ بقای آنان بالله است و مالک هیچچیز خود نیستند: لا يَمْلِكونَ لاِ نْفُسِهِمْ نَفْعًا وَ لا ضَرًّا وَ لا مَوْتًا وَ لا حَيَوهًًْ وَ لا نُشورًا.
اما نوع دوم همان «مخلِصین» (به کسر لام) است که با تلاش خویش خود را به درجه اخلاص میرسانند و در حقیقت اخلاص آنان اکتسابی است. این افراد با اخلاص در دین به این مقام میرسند.(زمر، آیات 2 و 3 و 11 و 14) البته پیامبران نیز همانگونه که مخلَصین (به فتح لام) هستند، مخلِصین (به کسر لام) نیز هستند؛ زیرا آنان هرچند که به طور ذاتی هر کاری را با خلوص برای خدا انجام میدهند، اما تمام تلاش خود را دارند تا بندگی به اخلاص داشته باشند و جزو مخلِصین نیز باشند؛ چنانکه پیامبر(ص) به حکم قرآن خود را مامور میداند تا مخلِصین (به کسر لام) باشد.(همان؛ بقره، آیه 139؛ اعراف، آیه 19؛ یونس، آیه 22) بنابراین بر بندگان مؤمن الهی است تا همانند پیامبر(ص) عمل کنند و خلوصی را در خود ایجاد کنند که غیر از خدا در آن نباشد؛ یعنی همانند غریقی که در دریا هیچ ابزاری برای نجات ندارد و جز به خدا توسل نمیجوید و جز از او نجات نمیخواهد، باید همه دعا و عبادت خویش را خالص برای خدا کند.(عنکبوت، آیه 65؛ لقمان، آیه 32؛ غافر، آیات 14 و 65؛ بینه، آیه 5)
بر اساس آموزههای قرآن، مخلَصین (به فتح لام) به عنوان خلیفهًْالله در کائنات تصرفات ربوبی دارند و به «بسمالله» تصرف تکوینی میکنند که در اصطلاح از آن، به عنوان «باذنالله» یاد میشود؛ چنانکه حضرت عیسی(ع) تصرفاتی چون احیاء و اماته داشت و مرده زنده میکرد.(آلعمران، آیه 49)
البته هر کسی میتواند با تأسی و اسوه قرار دادن معصومان(ع) به این مقام برسد و به درجهای از خلوص در عبودیت دست یابد که در مقام «کن فیکون» بتواند تصرفات خلقی داشته باشد؛ چنانکه ابن فهد حلّي در کتاب «عُدّهًْ الدّاعي» حدیث قدسی از خدا نقل میکند که خدا فرموده است: يَابْنَ ءَادَمَ! أَنَا غَنِيُّ لَا أَفْتَقِرُ؛ أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ، أَجْعَلْكَ غَنِيًّا لا تَفْتَقِرُ. يَابْنَ ءَادَمَ! أَنَا حَيٌّ لَا أَمُوتُ؛ أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ، أَجْعَلْكَ حَيًّا لَا تَمُوتُ. يَابْنَ ءَادَمَ! أَنَا أَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ؛ أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ، أَجْعَلْكَ تَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ؛ اي پسر آدم! من بينيازي هستم كه هيچگاه نيازمند نمیشوم؛ مرا اطاعت کن در آنچه تو را امر كردهام، تا در نتيجه، تو را بينيازي قرار دهم كه نيازمند نشوي. اي پسر آدم! من زندهاي هستم كه هيچگاه نمیميرم؛ مرا اطاعت كن در آنچه تو را امر كردهام، تا در نتيجه، تو را زندهاي قرار دهم كه نميري. اي پسر آدم! من به چيزها ميگويم: بشو، پس بیدرنگ ميشود؛ مرا اطاعت كن در آنچه تو را امر كردهام، تا در نتيجه تو را قرار دهم به طوري كه به چيزها بگویي: بشو، پس بیدرنگ بشود.
فرزاد نیکخواه